سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

ملیحه رهبری.روزی صد بار بمیرید!

ملیحه رهبری.روزی صد بار بمیرید!

نه زیباتر ونه حماسی تر و نه تاریخی تر ومحکم ترو حتی تکاندهنده تراز سخنان مادر محمد وعبدالله فتحی می توان دربرابرضحاک زمان گفت و یا نوشت. یک مادر؛ ازسویی خروشان چون کاوه ایران زمین و درطغیان عواطف خود چون آتشفشان وازسوی دیگرخونخواه خون پاک و بیگناه فرزندانش که چون زینب ، برسریزید زمان فریاد می زند:
« بچه های من یکبار مردند. همه آدمها یکبار که بیشتر نمی میرند. اما حبیبی، خامنه ای، اعضای مجلس، دیوان عالی قضایی، دادستان حبیبی، رحیمی، ستوان بهرامی، روزی صد بار بمیرند! دو روز است که آرامش ندارند آنها، اما من آرامم. من افتخار می کنم. من تاج بالای سرم می کنم.» [اعدام دو فرزند بیگناهش را.]
- محمد وعبدالله به من گفتند:« مامان! ما داریم یک راه فوق العاده زیبایی را می رویم. مامان این را که من می گویم، همه کس این را نمی فهمد.» آنها دوست داشتند! و من همینجا جلوی همه تان ازخدا تشکر می کنم که آنچه بچه هایم دوست داشتند، انجام شد. خدایا شکرت! راضی به رضای توهستم. به من گفتند:« مامان!گریه نکن! سرتو بالا بگیر! چون ما انتخاب کردیم. تو هم به عنوان مادر ما انتخاب شدی.» خیلی های دیگر بودند با اینها. چرا کس دیگری انتخاب نشد. محمد وعبدالله عمدا خدا این دوتا را با هم انتخاب کرد. چون مادری مثل من داشتند. به من گفتند:« مامان صبور باش! سرتو بالا بگیر!»
محمد وعبدالله رفتند به کمک خدا! حالا ببین چه مملکت آبادی پیدا میکنیم بعد ازمحمد وعبدالله؛ به خدا! خوشا به سعادتتان که پشت پایتان اینقدرخوب بود که آخوندها رفتند! که دادستان حبیبی تقاصشو پس داد. که رحیمی وستوان بهرامی تقاص پس دادند. بچه های من یکبار مردند. همه آدمها یکبار که بیشتر نمی میرند. اما حبیبی، خامنه ای، اعضای مجلس، دیوان عالی قضایی، دادستان حبیبی، رحیمی، ستوان بهرامی، روزی صد بار بمیرند! دو روز است که آرامش ندارند آنها اما من آرامم. من افتخار می کنم. من تاج بالای سرم می کنم.
بخشی ازپیام خانم مهوش علاسوندی مادرمحمد وعبدالله : وقتی آخرین ملاقات انجام شد و نزد دوستان برگشتم. همان هایی که در بیرون در منتظر من بودند. گفتم:« عزیزانم گریه نکنید! اینها ادعا می کنند که با کشتن دوفرزند من، جامعه ایران پاک می شود ومشکلات از این جامعه رخت برمی بندد. پس خوشحال باشید که با قتل دو فرزند من قرار است که آرامش به جامعه ایران بازگردد. قراراست که دیگرکسی گرسنه سربربالین نگذارد وکسی شکنجه نشود. قراراست که دیگرکسی از گرسنگی نمیرد. قراراست که تمام مصایب این جامعه که ازسروروی ما بالا میرود، تمام بشود. فرزندان من اولین قربانیان اینها نبودند اما امیدوارم که  آخرین قربانیان اعدام باشند. آنها گفتند که مامان یک نامه برای تو وپدرمان ویک نامه هم به خدا و مستقیم برای خدا نوشته وسؤالات خود را کرده ایم. این چه حکومتی است که  ازنامه فرزندان من به خدا می ترسد وچه حکومتی است که وصیتنامه فرزندانم را هم به من نداده است. درگرامیداشت یاد فرزندان من شمع روشن کنید و به یاد و در آرزوی دنیایی باشیم که زندانی نباشد. به امید اینکه در هیچ جای دنیا اعدامی نباشد. درهیچ جای دنیا شکنجه نباشد.
اینها بخشی ازسخنان وپیام مادرمحمد وعبدالله فتحی وبه ویژه سخنرانی حماسی او برسرخاک فرزندانش بودند. مادری که با شجاعت بی نظیرخود وبی هیچ پروایی، حماسه ای خلق می کند که لرزه براندام ها می افکند واشک وآه از سینه روان می کند. من آرزو می کنم که او آخرین مادر داغدار میهن ما باشد. نخستین سوگ های بزرگ و داغ های عظیم برسینه ملت ما ازدست ولی فقیه، ازسی سال پیش آغاز شد. من به مادرخودم می اندیشم که تنها یک پسر داشت وتمام آمال وآرزوها وامید وتکیه گاه وعشق او این فرزند بود که ازسویی مادر واز سوی دیگرمیهن وآزادی خلق خود را دوست داشت. دربگیر وببند های سال 60 او هم دستگیرشد و درحالیکه ما فراری ودربه در بودیم، او دراستخرهای خون دراوین اعدام شد. شنیدن خبر اعدام ظالمانه او وسوگ او برای مادر ما می توانست چنان جنون آسا باشد که ما هرگزجرأت نکردیم و به مادرمان نگفتیم که او اعدام شده است و تنها پسرش دیگر وجود ندارد. وشمع امید مادرمان را خاموش نکردیم اگرچه خمینی جانی(امام مقدس) جگر ازسینه مادرما بیرون کشیده بود. هفت سال گذشت ومادرما ازمرگ وازمزار وازخاک فرزند خود نیز آگاه نشد تا روزی که او نیز خود ازغم دوری و انتظار سکته کرد وپس ازسکته چشم ازجهان بربست. آیا چشمش به دیدار فرزند روشن شد یا نه نمی دانم اما می دانم که مادرمحمد وعبدالله فاتح، زنی بزرگ وشجاع وهمانگونه که خود با دستهایی باز رو به سوی آسمان سخن می گفت؛« خداوند فرزندان او را عمدا انتخاب کرد زیرا مادری چون او داشتند و او مادری انتخاب شده بود.» اگر فرزندان آزاده وآگاه او مایه سربلندی وتاج سر او گشتند وجود این مادرشجاع و به راستی برگزیده، مایه امید و افتخار وموجبات سربلندی و تاج سر ما وملت ماست زیرا چشم درچشم دیو و درداخل ایران می خروشد و دربرابرضحاکان خون آشام فریاد عدالتخواهی سرداده است. درود بیکران براو باد! باشد که ما، درهرکجایی که خون پاک جوانان وطن به ستم وبه ناحق برزمین می ریزد، علیه دیکتاتوری ولی فقیه و علیه آدمخواران و قصابان حکومت آخوندی، یکدل ویکزبان ومتحد باشیم[البته هستیم!] وفریادهای خروشان مادران آزاده و داغدار و عزادار که می تواند عرش خدا را به لرزه افکند، پیشتر ما را به لرزه افکنده باشد.
ملیحه رهبری
24 ماه مای 2011