شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۲

تلاشی برای شناخت بحران میان سازمان مجاهدین ومنتقدان..مازیار ایزد پناه


بحرانی که هشت ماه پیش در میان مجاهدین و منتقدان  آشکار شد همچنان ادامه دارد.
از ویژگی های این بحران می توان به:
- عدم امکان  برای رهبری سازمان مجاهدین در نگاه داشتن برتری تئوریک خود نسبت به منتقدان
-  عدم پذیرش سکوتی   که تا پیش از این از جانب سازمان به منتقدین تحمیل   شده بود و اینکه منتقدان دیگر  مایل نیستند چون گذشته باز هم  با سکوت تنها نظاره گر روند اتفاقات باشند که در این رابطه وخیمتر شدن اوضاع عراق و  مجموعه خطراتی که اعضای سازمان در عراق را تهدید می کند نقش مهمی  داشته است.
- فعال شدن بسیاری هواداران در حمایت و طرح پرسش از این یا آن.
-  استعفای دو  عضو و مسئول کمیسیون "شورای ملی مقاومت" که  طبیعتا  آب  به آسیاب منتقدان ریخت و آنها را در  پافشاری بر اهداف خود مصمّمتر نمود.
 هر چند در ابتدا دو عضو  مستعفی حساب خود را از دیگر منتقدان جدا می کردند اما  بزودی با روشنتر  شدن صف بندی ها  آنها نیز با  عبور از تفاوتها  به جمع منتقدین پیوستند همچنانکه بودند منتقدانی که با  کنار نهادن انتقادات خود  در آنسوی در کنار سازمان قرار گرفتند.
در جستجوی راه های  برون رفت از این بحران پیش از هر چیز لازم است که به توضیح ریشه های  آن پرداخت و برای شناخت ریشه های  بحران ضروری ست که در ابتدا میان دو سطح که تداخلشان تنها بن بست ها را دامن می زند تمایز قایل شویم. بطور خاص  می بایستی درک تئوریک  از این بحران و تظاهر و نمودهای عملی آنرا از یکدیگر تفکیک داد. در نوشته حاضر با عبور از وقایع و نمودها تلاش خود را پیرامون شناخت و  فهم تئوریک  بحران موجود متمرکز می کنیم.
پر واضح است که در همه سالیان گذشته دشمن اصلی هر دوی  مجاهدین و منتقدان رژیم جمهوری اسلامی بوده است و همچنان هست.  هم سازمان مجاهدین بعنوان پیشتاز انقلابی که  با رژیم می جنگد و  و هم منتقدان  که اساسا  از نزدیکان سیاسی  و یا از اعضای سابق این سازمانند که با رژیم قرون وسطایی حاکم  جنگیده اند نباید فراموش کنند که در هر حال دشمن اصلی هر دو همچنان رژیم جمهوری اسلامی ست.
در این میان تمایل سازمان  مجاهدین به کشیدن دیوار چین مصنوعیی میان خود و منتقدان برای جدا نمودن  صف خود و هوادرانش از آنها و  تلاش برای  خائن همدست و مزدور رزیم معرفی نمودن منتقدان دلسوزی که همگی کارنامه ای روشن در گذشته  مبارزاتی خود و در اپوزیسیون با   رژیم  جمهوری اسلامی دارند نه تنها نشان دهنده آن است که سازمان مجاهدین یکبار دیگر  تلاش  دارد تا تاریخ را در ظرف کوچک  عقاید تنگی که خود برایش در نظر گرفته قرار دهد  بلکه همجنین  واژگون نمودن تمامی دستاورد های مارکسیزم و دهن کجی آشکار به قانونمندی های مبارزه علمی ست. حال آنکه میزان و معیار واقعی جدا نمودن صفها چیزی جز خواست سرنگونی نظام جمهوری اسلامی نمی تواند باشد. در همین رابطه  آنچه که مهم است وحدت تمام نیروهای صف خلق در حمایت از انقلاب  مردم ایران است . انقلابی که سازمان مجاهدین در آن نقش پیشتاز انقلابی را داشته و دارد. ناگفته روشن است که این اتحاد تا روز پیروزی مردم  در ریشه کن ساختن جمهوری اسلامی می بایستی پا بر جا بماند و تنها سرنگونی نظام حاکم می تواند سکوی پرتاب هر فرد و هر جمعیت و گروهی  از جمله منتقدان و سازمان مجاهدین برای جدا نمودن صف خود در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی باشد.
تا هنگامی که  آگاهی و هوشیاری نسبت به این اتحاد  و صف بندی  واقعی در برابر رژیم در نزد رهبری مجاهدین وجود عینی نیافته است بحران حاضر همچنان پا بر جا خواهد بود و هر بار با هر مقاله  و مطلبی به نقطه آغاز خود برگشت داده شده و تکرار می گردد.
امروز تنها آگاهی و هوشیاری رهبری  مجاهدین است که می تواند امکان برون رفتن از بحران موجود را فراهم سازد و  در این زمینه آنها می بایستی مسئولیت خود را بر عهده بگیرند.
این بحران می تواند سبب تعمیق  و پر بار شدن انقلاب گردد اگر هر دو طرف با نشانه رفتن به سوی دشمن اصلی و استراتژیک مشترک در جهت شناخت و رفع آن گام بر دارند.

 حال که موضوع بحران مشخص است برای شناخت آن ضروری ست که جایگاه سازمان مجاهدین و منتقدان در صف خلق روشن شود و در همین رابطه می بایست میان سوژه تئوریک انقلاب و سوژه تاریخی و عملی آن تمایز قایل شد. سوژه تئوریک خلق قهرمان ایران  است و سوژه عملی سازمان  رهبری کننده و پیشتاز مبارزات مردم ایران. سازمان پیشتاز نه  نماینده و حاوی  خلق به خودی خود که بطور ایدئولوژیک سیاسی و اقتصادی تحت حاکمیت ارتجاع حاکم است بلکه برای خلق یعنی آگاه از روند شکل گیری مبارزه خلق در تمامیتش و نقش او در این روند است.
آگاهی و فهم از بیرون توسط سازمان پیشتاز به روشنفکران و دیگر اقشار و طبقات تحت ستم خلق داده می شود. جز این  و در نبودن آگاهی  خلق به خودی خود و با نیروی خود راه جز به اصلاح طلبان کذایی  رژیم نمی برد.
در این میان منتقدان زیر حلقه ای از اقشار روشنفکر و آگاه خلق  هستند که اتفاقا بدلیل  رابطه نزدیک با سازمان بسیاری از آگاهی و فهم سیاسی خود را نیز از  سازمان مجاهدین بعنوان پیشتاز انقلابی دارند.
در بحران کنونی هر دو سوژه حضور دارند و نقش خود را بازی می کنند. هم سوژه تئوریک در قالب منتقدان بعنوان بخشی از روشنفکران و اقشار آگاه  خلق  خلقی که استراتژی و آینده  انقلاب  بر دوش او سوار است و هم سوژه عملی یعنی سازمان انقلابی پیشتاز که  وظیفه دارد استراتژی را شرح دهد و مسئولیت آنرا نیز بر عهده بگیرد.
شاید روزی درک از دمکراسی و ازادی بطور آنتاگونیستی و عمیق مجاهدین و منتقدان را در برابر یکدیگر قرار دهد اما امروز منفعت انقلاب  و همه نیروهای صف خلق در اتحاد بر علیه نظام قرون وسطایی حاکم است.
منظور از اتحاد تعطیلی تمام فعالیتها و آزادیهای دمکراتیک منتقدان  در برابر مجاهدین نیست چرا که در اینصورت کل مبارزه سیاسی برای آزادی ضربات جبران ناپذیری خواهد خورد.
حمایت از مجاهدین تا آنجا که مبارزه شان انقلابی و بر علیه نظام حاکم است یک وظیفه است اما این حمایت نباید مانع ازآزادی بیان و حق انتقاد و نقد باشد بشرط آنکه انتقاد  و نقد ها بر علیه منافع انقلاب مردم ایران نباشد. سازمان مجاهدین  بعنوان پیشتاز انقلابی باید به وظایف خود آگاه باشد و فراموش نکند که مسئولیت و نقش اول را در  مجموعه مسائل مر بوط به آینده انقلاب  بر عهده دارد.
تفاوت و رنگارنگی اندیشه ها و مبارزه ایدئولوژیک  در صف خلق می بایستی بعنوان مبنا و زمینه ضروری برای سازمان دادن بهتر مبارزه از هر دو سو پذیرفته شود. به این ترتیب مبارزه ای  که سازمان داده می شود برای  مجاهدین بعنوان سوژه تاریخی و عملی  تنها یک سازماندهی  تشکلات صوری نیست بلکه یک محتوا ست. عمق بخشیدن به یک اراده مشترک است که خود را در پی ریزی دایم یک بنای تئوریک و یک خط  و برنامه و پروژه مبارزاتی نشان می دهد.

بحران کنونی با نور دیگری بسیاری مطلق بینی ها را در روشنی قرار داد و به ابعاد واقعی تر برگرداند. در تیرهای زهر آگینی که از دو سوی روانه شد برخی شخصیت ها  زخم خوردند  و برخی دیگر آبدیده تر و آگاهتر شدند همانند  هر بحران دیگری در زندگی هر انسانی و یا هر انقلابی اما در ورای  اینهمه می توان اعتلای حقیقت گریخته و فراموش شده را یافت.
نه سازمان مجاهدین الماس ناب است و نه هر انتقادی وحی منزل. هم سازمان و هم منتقدان در بطن خود آیینه تناقضات  فرهنگ و سیستم ارزشی سرزمینی  هستند که ریشه های خود را  از آن گرفته اند.
منتقدان  از یکسو  خود را  موظف به دفاع از مجاهدین می دانند  و از سوی دیگر اراده خود  در دفاع از آزادیهای و حقوق  دمکراتیک  خود  از جمله حق انتقاد و نقد  را بطور آگاهانه بیان می کنند. تحقق بخشیدن به این خواسته اما در گرو به عقب راندن حد و حدودهایی ست که تا  پیش از این از سوی سازمان  بر قرار شده است.  کسب این اراده  و مستحکم نمودن آن برای  بسیاری از منتقدان  مبارزه در کادری بسیار محدود  برای هدفی ورای آن   حد و حدودهای  بر قرار شده از سوی سازمان است. در هر حال  منتقدان در هیئت یک جمع  تلاش می کنند تا اراده خود در دفاع از  آزادیها و   حقوق  دمکراتیک شان  را ثبت کنند حال آنکه  کسب این  این حقوق و آزادیهای  دمکراتیک تنها با پس زدن و مبارزه با  حد و حدود و نظم  تعیین شده از سوی  سازمان امکانپذیر است. سازمانی که خود  از یک سو  کسب و احیای حقوق و آزادیهای دمکراتیک  را هدف عالی  همه خلق و از جمله منتقدان قرار داده است و از سوی دیگر  بهر قیمت می خواهد منتقدان را در کادر حد و حدود تعین شده خود نگاه دارد.
بنا بر این در این بحران  ما  از یکسو با  منتقدان مدافع  مجاهدینی رو برو هستیم  که  با  مبارزه روزمره شان  در پی  پس زدن حدود تعین شده  برای کسب آزادیها و حقوق دمکراتیک خود  هستند و از سوی دیگر با  پیشتاز انقلابیی  که هدف غایی اش احیای حقوق و آزادیهای  دمکراتیک  خلق  و از جمله اقشار آگاه و روشنفکر و همین  منتقدان است ولی  در راه رسیدن به این هدف  اکنون به سرکوب  منتقدان آزادیخواه می پردازد و  تلاش در  نگاه داشتن آنها  در  کادر حد و حدودی دارد که  که خواسته آنها را پاسخگو نیست . حد و حدودی که  سالیان سال است  که  از سوی سازمان بر آنها تحمیل شده است. حد و حدودی که در یک کلام چیزی جز  سکوت و  خاموشی نیست.
آنچه که از این تناقضات  در صف خلق میان منتقدان و سازمان بدست می آید پدید آمدن جریاناتی مقابل  هم است. یکی سرکوبگر منتقدان با شعار وفاداری به انقلاب دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران و دیگری خواهان حقوق و آزادیهای  دمکراتیک  خود و  مبارزه برای کسب آنها  در کنار دفاع از سازمان انقلابیی که به سرکوب منتقدان می پردازد. هر دو جریان وفادار به  انقلاب دمکراتیک و ازادیخواهانه  مردم و هر دو در معرض گرفتار شدن به تمایلات اپورتونیستی.

ریشه اپورتونیزم را می بایست در فضای سیاسیی که بمدت طولانی راکد بوده است جستجو نمود. در این فضا دسترسی  به اینترنت و سایت و شبکه های اجتماعی اینترنتی  نوعی  احساس کاذب برابری  با سازمان  را  در  برخی منتقدان بوجود آورده است  تا بموجب آن توانایی خود را با سازمان یکسان بپندارند.  تشویق و ترغیب های برخی  رسانه های استعماری  و وابسته  از برخی از منتقدان نیز  به این احساس توانایی برابر در ذهن این بخش از منتقدان دامن می زند.  ظاهرا بدلایلی شبیه به همین احساس برابری با سازمان  در نزد  برخی منتقدان بوده است که لنین "اپورتونیزم را ثمره و محصول برابری " دانسته است.
روزا لوگزامبورک روی این  مکانیزم ظریف  تا کید می کند که اپورتونیزم بر زمینه  وجود سازمان سیاسی است که شکل می گیرد . تاکیدی که  از چشم لنین دور نمانده است آنجا که اشاره می کند که   ترس از  انحلال تشکیلات  دستگیری رهبران کشتار کادرها و ضبط اموال و دارایی ها  می تواند راه به محافظه کاری و اپورتونیزم  برد.  در این راستا  افتادن به دام محافظه کاری و اپورتونیزم  و دفاع از سازمان  برای  سازمان تهدیدی ست که هم منتقدان و هم  سازمان در معرض آن قرار دارند.
تجربه انقلابهای  گذشته نشان داده است که  بدون  دمکراسی  سازمان انقلابی  بی تردید در ارزشهای ارتجاعی  حل خواهد شد ومنتقدان  دمکرات نیز جدای از سازمان انقلابی   در ارزشهای ارتجاعی  حل خواهند شد زیرا آنها  علاوه بر  فطرت خود  از  آگاهی و انگیزه ای که  که از سازمان می گیرند نیز تغذیه می کنند.
سازمان پلی است میان آگاهی خلق و نقشی که بطور تئوریک بر عهده خلق نهاده شده است. سازمان میانجی ضروری میان مقوله خلق و   واقعیت بخشیدن عملی و عینی به  آن در  جامعه ای است که تحت حاکمیت ارزشهای ارتجاعی  است. وظیفه سازمان  تصور و آفرینش   از ابتدا تا انتهای و حتی در جزئیات  تمامی  شیوه های جدید  و نو برای کمک به خلق نیست بلکه وظیفه او  کمک به خلق  با گسترش دامنه آگاهی او در مبارزه برای آزادی می باشد که در گیر آن است. وظیفه سازمان نگاه داشتن دو قطب مکمل است که خود درمیان آندو تقسیم شده است. درک تئوریک از نقش خلق  و وصل  و ارتباط  با مبارزه آزادیخواهانه  مردم . به پشتوانه ایندو ست که سازمان استراتزی خود را تعریف می کند. شناخت  و آگاهی از این تفاوت  اولین بیان حقیقی از پذیرفتن نظم و حد و حدودی نوین در  رابطه با نیروهای صف خلق نیز خواهد بود.
سازمان انقلابی  شاهد زنده از نابرابری و نا همگون بودن نقش تاریخی خلق و آگاهی اوست که بازیچه دست  ایدئولوزی مذهبی حاکم  شده است. سازمان انقلابی واسطه میان خلقی ست که به نقش تاریخی خود آگاهی ندارد و نظامی که می باید دگرگونش سازد.  این سازمان  بیانگر و زبان گویای پروژه خلق برای آزادی ا ست.
 یه این ترتیب به همان صورت که همزمان یک فاصله غیر ممتد و نا پیوسته  میان خلق آنچنان که در تاریخ هست و نقشی که برای تاریخ بازی می کند وجود دارد سازمان  انقلابی بشکل ممتد و پیوسته تکامل خلق بعنوان حقیقت پنهان خلق آزادی و حاکمیت مردمی  و ورای آنرا نماینگی می کند. در اینجا   هدف از شناخت نقش سازمان پیشتاز تنها توجیه ضرورتش نیست بلکه  این است که چه نوع سازمانی می باید باشد. چه نوع قوانینی بر  درون آن حاکم  می باید حاکم باشد؟ مجموعه این قوانین است که  یک  سازمان  را به تنی واحد هماهنگ و همگون مبدل می سازد.
در سازمان مجاهدین اما   رهبری فردی  عینی و دمکراسی ذهنی بیانگر وضعیت متناقض سازمانی ست که ریشه های خود را در همان ارزشها و سیستم مذهبیی دارد که قصد ویران کردن و عبور از آن را  با انقلاب دارد.
"شورای ملی مقاومت" در مقطعی بعنوان فرمولی برای آشتی دادن این تناقضات  بنیان  نهاده شد  اما  در واقع  "شورا" ظرف کوچکی برای فرم دمکراتیک دادن به خود جوشی  شخصیت ها و نیروهای  دمکرات  آزادیخواه و احیانا انقلابی بود  در یک شبکه کاملا سانترالیزه بر گرد رهبری فردی و بهمین جهت هم دیری نپایید که  با شکست روبرو شد.
امروز  دامنه مبارزه با سیستم و اندیشه  رهبری مطلق فردی نه تنها دامن ولایت فقیه و رژیم قرون وسطایی و ارتجاعی حاکم را گرفته  بلکه دامنگیر سازمانی نیز شده است که با همان رژیم  در نبرد است. به این ترتیب بحران کنونی بیانگر رسیدن موعد آشکار شدن حقیقت است.   بیانگر  ساعت گردگیری و خانه تکانی  در ایدئولوژی  و تشکیلات سازمان و تعیین حد و حدودی نوین است. امروز سازمان مجاهدین نمی تواند از تاریخ بگریزد. واقعیت این است که اگر اعضای شورا  استعفا نمی دادند همانند بسیاری اعضای پیشین شورا دست آخر توسط خود سازمان کنار گذاشته می شدند. استعفا یا اخراج هر دو بیانگر یک واقعیتند. حضور فعال چندین عضو برجسته مستعفی یا اخراجی شورا در میان منتقدان خود یادآور آن است که سازمان می بایستی طرحی نوین متناسب با نیاز های دمکراتیک جامعه امروز و ابعاد بحران در رابطه با آزادی و دمکراسی در صف نیروهای خلق و اقشار آگاه نزدیک به خود در اندازد. طرحی متناسب با وظیفه تاریخی اش.
مازیار ایزدپناه   
  

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۹۲

مازیار ایزد پناه چند رباعی بیاد بزرگ بانوی موسیقی ایران مرضیه در سالگرد سفر آخرین :

 
 مرضیه و دخترش هنگامه. پیکرهاشان در کنار هم در آرامشگاه اور سور اواز.در حوالی پاریس در کنار هم آرمیده اند

اندوه تو با فصل خزان شد به ره ام 
ابریست دل و نگاه بر پنجره ام 
بغضی به سکوت مانده در فریادم
نقش تو و مرگ برگ در منظره ام

---------------

دیشب بخیال و در هوایت بودیم
در کوچه پی صدای پایت بودیم
شب رفت و نیامدی و ما تا دم صبح
در اشک بیاد خنده هایت بودیم

-----------

بر برگ بنفشه بوی دستانت نیست
درجان پرنده رنگ چشمانت نیست
با اینهمه در دفتر خاطرات عمر
جز نقش تو و نگاه خندانت نیست

------------------

دیشب غم تو باز مرا مهمان کرد
بس خاطره با موج زمان رقصان کرد
بر صفحه دل نشاند لبخند ترا
وآنگاه در اشک دیده ام پنهان کرد

مازیار ایزدپناه

چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۲

عاطفه اقبال : اعتصاب غذا در لیبرتی به چه جرمی قرار است تک به تک کشته شوند؟

 
عاطفه اقبال : اعتصاب غذا در لیبرتی
به چه جرمی قرار است تک به تک کشته شوند؟

بیش از یکماه، از کشته شدن 52 نفر از ساکنان کمپ اشرف و به گروگان گرفتن 7 نفر از آنها میگذرد. از آن روز نزدیک به صد نفر در کمپ لیبرتی دست به اعتصاب غذا زده اند. در میان اعتصاب کنندگان تعدادی از اعضای خانواده کشته شدگان در کمپ اشرف و 7 نفری که در دست دولت عراق گروگان هستند شرکت دارند. بنا به اطلاعیه مجاهدین وضعیت جسمی بسیاری از اعتصاب کنندگان وخیم است و با از دست دادن وزن در این مدت، بسیار ضعیف شده اند. اعتصاب کنندگان با مشکلات دید، شنوایی، سردرد و سرگیجه، دردهای بدن، ریزش مو و ناراحتی های گوارشی مواجه هستند. با بیش از سی روز اعتصاب غذا ناراحتی های جسمی آنها رو به وخامت می رود. با توجه به وضعیت بد جسمی کسانی که طی سالها در عراق با مشکلات کمبود غذا، حملات متعدد موشکی، زمینی... و بیماری های مختلف درگیر بوده اند، این شرایط نمیتواند ادامه داشته باشد. بعد از گذشت یکماه هنوز از گروگانها خبر موثقی در دست نیست. مجاهدین میگویند، مدارک قابل ارائه در هر دادگاه بین المللی بیطرف را دارند مبنی بر اینکه گروگانها در بغداد به دست دولت مالکی اسیر هستند و در معرض استرداد به ایران قرار دارند. با اینهمه بی عملی سازمان ملل و دولت آمریکا در این میان شبهه برانگیز است. هیچ اقدام جدی تا بحال از طرف ارگانهای بین المللی برای نجات جان این هفت نفر انجام نشده است!

در این میان سئوال اصلی این است : چه باید کرد؟ برای آزادی این هفت گروگان چه میتوان کرد؟ آیا اعتصاب غذا بهترین راه حل است؟ در حالیکه باید تمام تلاشهایمان را برای زنده نگه داشتن و آزادی این هفت نفر انجام دهیم، آیا درست است که صدها نفر دیگر را در لیبرتی به زیر تیغ مرگ بفرستیم؟ برای هر کس که نجات آن هفت گروگان مهم است، باید نجات جان ساکنان لیبرتی نیز مهم باشد. من روی سخنم با اعتصاب کنندگان در کمپ لیبرتی نیست. چون میدانم، آنها با صداقت تمام، آماده اند از جان خود برای اهداف تشکیلاتی که قبولش دارند مایه بگذارند و تا به حال نیز آنرا نشان داده اند. آنها آماده اند با فداکاری اگر اعتصاب غذا به آزادی همرزمانشان کمک کند در این مسیر جان دهند. هدف آنها به غایت قابل فهم است. برای همین در این رابطه، تاکتیک تشکیلاتی اعتصاب غذا را در جایی که مسئله ای حل نمیکند و به بهای جان عده ای دیگر تمام می شود باید به چالش کشید.

به نظر من اگر قرار است اعتصاب غذایی صورت بگیرد باید در خارج از عراق در کشورهای غربی باشد. مثلا بسیاری از اعضای شورا، حامیان مجاهدین اینبار باید قدم پیش بگذارند و برای نجات جان این هفت نفر اعتصاب غذا کنند و نشان دهند که حاضر به کار عملی نیز هستند! اینبار به مقاله نویسان دوره ای و حاضر حاضر گویان در خارج کشور و آنها که خروج از عراق را خط سرخ می نامیدند، باید گفت : این گوی و این میدان! کمی هم برای شعارتان بهای عملی بپردازید و همیشه از جان ساکنان لیبرتی مایه نگذارید. مسلما اعتصاب غذا در کشورهای خارجی کاربرد تبلیغاتی بسیار وسیعتری دارد. و با توجه به اینکه امکانات پزشکی در اینجا قابل مقایسه با کشور عراق بخصوص در کمپ لیبرتی نیست، جان اعتصاب کنندگان کمتر در خطر خواهد بود.

اهداف مطرح شده برای اعتصاب غذا از دو بند فراتر نمیرود : یک - آزادی گروگانها دو - استقرار یک تیم ناظر ملل متحد و کلاه آبی ها بصورت دائمی! در کمپ لیبرتی! ...
درخواست استقرار کلاه آبی ها بصورت دائمی! این سئوال را مطرح میسازد که مگر مجاهدین قصد دارند بصورت دائمی در عراق بمانند که درخواست استقرار دائمی تیم ناظر ملل متحد و کلاه آبی ها را دارند؟ چرا در این درخواست تاکید نمیشود " استقرار کلاه آبی ها تا انتقال ساکنان لیبرتی به کشور ثالث" !؟ و این سئوال پیش می آید که اگر بواقع جان این انسانها مهم است چرا حداقل در یک بند آخر " درخواست انتقال فوری ساکنان لیبرتی از کشتارگاه عراق به کشور ثالث " مطرح نمیشود. یا چرا روی این مسئله تاکید نمیشود که هفت زندانی باید آزاد شده و بلافاصله به همراه دیگر ساکنان لیبرتی به کشور ثالث منتقل شوند!؟

در انتها با توجه به اینکه در اطلاعیه های اخیر مجاهدین از در دست داشتن مدارک قابل ارائه در دادگاه های بین المللی در رابطه با گروگانها اشاره شده است، آیا بهتر نیست که با این مدارک از دولت مالکی به دلیل گروگان گیری هفت پناهجوی تحت حفاظت بین المللی در عراق، به دادگاه شکایت برده شود. و با وکلای مجرب و بیشماری که مجاهدین دارند راه حل حقوقی برای این مسئله جستجو کنند. آیا راه حل های حقوقی از اعتصاب غذا کاربرد بیشتری برای نجات جان گروگانها ندارد؟ در عراقی که بارها مشخص شده، جان ساکنان لیبرتی برای ماموران گماشته شده از طرف دولت مالکی، هیچ ارزشی ندارد. اعتصاب غذا چه مشکلی را می تواند حل کند؟ بجز برآورده کردن خواسته ی رژیم جمهوری اسلامی و ماموران عراقیش که همیشه خواستار از بین بردن ساکنان لیبرتی در عراق بوده اند. بخصوص در وضعیتی که خانم مریم رجوی خود تاکید میکند طی 900 روز تحصن در ژنو هنوز سازمان مل و ایالات متحده پاسخگوی امنیت مجاهدین در عراق نیستند.

همچنین چند روزی است، یک آگهی از تلویزیون سی ان ان آمریکا به کرات با پرداخت بودجه ای کلان پخش میشود که اشاره به نجات جان 7 گروگان دارد. این آگهی میتواند نقشی مثبت در افکار عمومی آمریکایی ها ایفا کند. و دقیقا از چنین امکانات هشداردهنده ای باید در جهت نجات جان نزدیک به 3000 ساکن کمپ لیبرتی بهره گرفت تا دولت ها را وادار به پذیرش کسانی که در عراق در کمپ لیبرتی زندانی هستند کرد.

عراق در آتش و انفجارهای مرگبار روزانه غرق شده است. یک لحظه بیشتر ماندن در عراق به معنی امضای حکم مرگ ساکنان لیبرتی است. اگر مسئله خروج از عراق و نجات جان ساکنان لیبرتی مد نظر است و این دولت های غربی هستند که در پذیرش پناهجویان تعلل می ورزند باید با پخش چنین آگهی هایی در تلویزیون ها، رادیو ها و رسانه های غربی افکار عمومی را در این رابطه بسیج کرد و دولت های غربی را وادار به پذیرش پناهجویانی نمود که بنا به کنوانسیون چهار ژنو تحت حفاظت محسوب میشوند.

اگر مجاهدین و شخص خانم رجوی بعنوان رهبر فعلی و حاضر در صحنه ی مجاهدین، مسئله آزادی گروگانها و انتقال فوری آنها به همراه ساکنان لیبرتی به کشور ثالث را بعنوان یک امر مهم و اصلی به هم گره نزنند. تمامی درخواست های دیگر در رابطه با امنیت در لیبرتی، دیوار حفاظتی، استقرار کلاه آبی ها و غیره را باید نمایشی توصیف کرد و بس!

عاطفه اقبال - 7 اکتبر 2013

شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۲

سرود ویتنام

سربازان ویتنام، به پیش!
با عزمی راسخ برای نجات میهن
گام‌های شتابان ما بر راه طولانی و مشقت‌بار طنین‌افکن است
پرچم ما که از خون پیروزی سرخ است روح کشور ما را با خود دارد
غرش دوردست تیرها با سرودهای مارش ما در هم می‌آمیزد
راه پیروزی از روی پیکر دشمنانمان می‌گذرد
بر همه سختی‌ها غلبه کرده و به همراه هم پایگاه‌های مقاومت خود را می‌سازیم
بیایید تا برای خلق مبارزه‌ای بی‌امان کنیم
بیایید تا به به رزمگاه بشتابیم
به پیش! همه با هم به پیش!
برای ویتنامی جاودان.

 Đoàn quân Việt Nam đi
Chung lòng cứu quốc
Bước chân dồn vang trên đường gập ghềnh xa
Cờ in máu chiến thắng mang hồn nước,
Súng ngoài xa chen khúc quân hành ca.
Đường vinh quang xây xác quân thù,
Thắng gian lao cùng nhau lập chiến khu.
Vì nhân dân chiến đấu không ngừng,
Tiến mau ra sa trường,
Tiến lên, cùng tiến lên.
Nước non Việt Nam ta vững bền.

سربازان ویتنام، به پیش! ستاره زرین می‌تپد
و مردم میهن‌مان را از بینوایی و رنج بدر می‌آورد
بیایید تا در کوشش برای ساختن زندگی نو به هم بپیوندیم
بپا خیز و این زنجیرها را بشکن
چرا که دیربازی است که خشم‌ها را فروخورده‌ایم
برای تمامی ایثارها آماده باش تا زندگی تابان شود
بیایید تا برای خلق مبارزه‌ای بی‌امان کنیم
بیایید تا به به رزمگاه بشتابیم
به پیش! همه با هم به پیش!
برای ویتنامی جاودان.

Đoàn quân Việt Nam đi
Sao vàng phấp phới
Dắt giống nòi quê hương qua nơi lầm than
Cùng chung sức phấn đấu xây đời mới,
Đứng đều lên gông xích ta đập tan.
Từ bao lâu ta nuốt căm hờn,
Quyết hy sinh đời ta tươi thắm hơn.
Vì nhân dân chiến đấu không ngừng,
Tiến mau ra sa trường,
Tiến lên, cùng tiến lên.
Nước non Việt Nam ta vững bền
.